PM20
بزرگ ترین وبلاگی که توش همه چیز هست ا ز شیر مرغ تا جون ادمیزاد
 
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : دانشمند
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : دانشمند

در ماه می سال جاری میلادی مارک زوکربرگ مدیر عامل فیس بوک ملکی را در پائولو آلتو کالیفرنیا به قیمت 7 میلیون دلار خریداری کرد. جزئیات زیادی در رابطه با این ملک 5 هزار فوت مربعی که دارای 5 اتاق خواب و 5 حمام است منتشر نشده است. اگرچه این ملک با املاک برخی از چهره های سرشناس جهان قابل مقایسه نیست اما برای فردی که تا به حال در منازل کرایه ای زندگی کرده چندان بد هم نمی تواند باشد.

به گزارش پول نیوز، برخی از مدیران عامل جهان در قصرهایی باشکوه و رویایی با امکاناتی بی نظیر اقامت دارند که چشم اندازهایی فوق العاده به اقیانوس، جنگل، کوه، رودخانه و ... برای آنها فراهم کرده است که در ادامه این مطلب نگاهی به برخی از این عمارت های رویایی خواهیم داشت.

اپرا وینفری، هارپو پروداکشنز

 

مکان: مونتسیتو، کالیفرنیا - قیمت: 50 میلیون دلار

مساحت: 23 هزار فوت مربع

دارای 6 اتاق خواب و 14 حمام

در سال 2010 اپرا وینفری یکی از شناخته شده ترین چهره های رسانه ای جهان عمارت فعلی خود در مونتسیتو را خریداری کرد. وی لقب "سرزمین موعود" را برای این مکان در نظر گرفته و بهایی 50 میلیون دلاری را برای خرید آن پرداخته است. این در حالی است که اپرا در این مدت میلیون ها دلار دیگر نیز صرف تغییر و بازسازی بخش های مختلف سرزمین موعود کرده است. ملک مذکور دارای چشم اندازهای بی نظیری به کوهستان و اقیانوس است. اپرا وینفری داشتن چنین مکانی را یکی از آرزوهای خود عنوان کرده است.

هوبرت گوئز، اِد هاردی

مکان: هولمبی هیلز، لس آنجلس - قیمت: 23.5 میلیون دلار

مساحت: 17 هزار و 171 فوت مربع

دارای 7 اتاق خواب و 13 حمام

زمانی که مایکل جکسون در سال 2009 فوت کرد وی عمارتی را با کرایه ماهیانه یک صد هزار دلار در اختیار داشت. در واقع مالک آن عمارت هوبرت گوئز بود. وی مدیر عامل اد هاردی است. این عمارت در سال 2002 ساخته شده و همانند یک قلعه فرانسوی طراحی شده است. گوئز در سال 2004 این عمارت را به قیمت 18.5 میلیون دلار خریداری کرده اما چندی پیش آن را به قیمت 38 میلیون برای فروش قرار داده بود. با توجه به بالا بودن این مقدار سپس قیمت 28 میلیون دلار و در نهایت 23.5 میلیون دلار را برای فروش آن در نظر گرفته است.



مایکل دل، دل

مکان: آستین، تگزاس - قیمت: 18.5 میلیون دلار

مساحت: 33 هزار فوت مربع

دارای 8 اتاق خواب و 13 حمام

مایکل دل مدیر شرکت دل دومین تولید کننده بزرگ کامپیوترهای شخصی در جهان است. عمارت محل اقامت وی در سال 1997 و در زمان اوج شکوفایی دنیای فن آوری ساخته شده است. امکانات رفاهی مختلف از قبیل اتاق کنفرانس، استخر روباز و مسقف، زمین بسکتبال و انواع اتاق های مختلف تنها بخشی از ویژگی های این عمارت مجلل 33 هزار فوت مربعی را که در زمینی به مساحت 20 هکتار واقع شده است را تشکیل می دهد.

استیو جابز، اپل 

مکان: پائولو آلتو، کالیفرنیا - قیمت: 2.6 میلیون دلار

مساحت: 5 هزار و 678 فوت مربع

دارای 7 اتاق خواب و 4 حمام

همانند بسیاری دیگر از چهره های سرشناس دنیای فن آوری استیو جابز نیز در کالیفرنیای شمالی اقامت دارد. وی اوقات فراغت خود را در عمارتی 5 هزار و 678 متری که آن را خانه می نامد می گذراند. این مکان در سال 1920 ساخته شده و در زمینی نیم هکتاری واقع شده است.



بیل گیتس، مایکروسافت

مکان: مدینا، واشینگتون - قیمت: 122.4 میلیون دلار

مساحت: 50.050 فوت مربع

دارای 8 اتاق خواب و 25 حمام

بیل گیتس ثروتمندترین فرد در آمریکا محسوب می شود. وی تا سال 2002 مدیر عامل مایکروسافت بوده اما در این سال مسئولیت خود را به استیو بالمر واگذار کرد. عمارت شخصی وی علاوه بر اتاق های مختلف دارای 6 آشپزخانه، اتاق ناهار خوری هزار فوت مربعی، استخر و یک کتابخانه با سقف گنبدی شکل است.



اسکات بوراف، منابع انرژی میلر

مکان: ناکسویل، تنسی - قیمت: 8.5 میلیون دلار

مساحت: 36 هزار و 720 فوت مربع

دارای 8 اتاق خواب و 11 حمام

در سال 2006 همسر بوراف پس از شش سال مبارزه با سرطان جان خود را از دست داد. از این رو اسکات برای آنکه تغییری در زندگی خود ایجاد کرده و فعالیتهایش را از سر بگیرد به ویلا کولینا نقل مکان کرد. این عمارت به دریاچه فورت لودن مشرف بوده و دارای استخر روباز و مسقف است. همچنین چشم اندازی زیبا به کوه های اسموکی و رودخانه تنسی دارد. کتابخانه ای سه طبقه و گاراژی با گنجایش 7 خودرو از دیگ ویژگی های این عمارت محسوب می شود. قیمت اولیه این مکان 21 میلیون دلار در نظر گرفته شده بود که در نهایت بوراف آن را به قیمت 8.5 میلیون دلار خریداری کرد.

لری اِلیسون، اوراکل

مکان: سان فرانسیسکو - قیمت: 6.4 میلیون دلار

مساحت: 10 هزار و 742 فوت مربع

دارای 5 اتاق خواب و 6 حمام

مدیر عامل اوراکل دارای شش منزل مسکونی بوده که یکی از آنها در سانفرانسیسکو واقع شده است. الیسون در سال 1988 این مکان را به قیمت 3.9 میلیون دلار خریداری کرده است. علاوه بر 5 اتاق خواب، این مکان چشم انداز بی نظیری به خلیج سان فرانسیسکو داشته که در سال 2013 می تواند محل مناسبی برای تماشای مسابقات جهانی قایقرانی باشد.



ایوان ویلیامز، تویتر

مکان: سان فرانسیسکو - قیمت: 2.4 میلیون دلار

مساحت: 3 هزار و یک فوت مربع

دارای 5 اتاق خواب و 5 حمام

ایوان ویلیامز موسس و مدیر عامل سابق شبکه اجتماعی تویتر که در حال حاضر تعداد کاربران آن از مرز صد میلیون نفر عبور کرده، است. در واقع وی در مرکز سان فرانسیسکو زندگی می کند. وی به تازگی از پنت هاوسی واقع در منطقه سوما به این محل نقل مکان کرده است. سبک خاص ویکتوریایی خانه های این منطقه یکی از دلایل شهرت آن است. ویلیامز منزل خود را به قیمت 2.4 میلیون دلار خریداری کرده و تنها 3 هزار فوت مربع مساحت دارد که نسبت به دیگر چهره های سرشناس در این زمینه منزل کوچکتری را در اختیار دارد.



دنی اِسپنس، پروکورپ اَسوشیتز

مکان: وودلندز، تگزاس - قیمت: 19 میلیون دلار

مساحت: 30 هزار و 717 فوت مربع

دارای 10 اتاق خواب و 15 حمام

پروکورپ اَسوشیتز یک شرکت مشاوره و مدیریت در زمینه های انرژی، امور مالی و تولیدی است که از مشتری های مطرح آن می توان به کوکاکولا و موتورولا نام برد. دنی اِسپنس در عمارت مجللی که به آن ملک DanMar گفته می شود و نشان دهنده اول نام وی و همسرش ماریان است اقامت دارد. وی اخیرا این مکان را با قیمتی برابر با 19 میلیون دلار برای فروش گذاشته است. این عمارت در زمینی به مساحت بیش از 4 هکتار واقع شده و گاراژی با گنجایش 6 خودرو، استخر و سینمای خانگی بخشی از ویژگی بی شمار آن را تشکیل می دهد.

لئو آپوتکر، اچ پی

مکان: آتِرتون، کالیفرنیا - قیمت: 7 میلیون دلار

مساحت: 6 هزار و 280 فوت مربع

دارای 6 اتاق خواب و 7 حمام

لئو آپوتکر در سپتامبر 2010 به عنوان مدیر عامل شرکت اچ پی برگزیده شد. این شرکت بودجه ای 4.6 میلیون دلاری را برای نقل مکان وی از آلمان به کالیفرنیای آمریکا پیشنهاد کرده و او این پول را برای خرید عمارتی 7 میلیون دلاری در آترتون مورد استفاده قرار داد. طی سال گذشته یک صد منزل مسکونی در این منطقه با میانگین قیمت 3 میلیون دلار به فروش رسیده که از این نظر عمارت آپوتکر در میان گران قیمت ترین املاک مسکونی آترتون قرار می گیرد. استخر، اتاق سرگرمی و بازی، کتابخانه و تعداد زیادی اتاق های مختلف بخشی از امکانات این عمارت مسکونی را تشکیل می دهد.

جمعه 24 تير 1390برچسب:, :: 20:6 ::  نويسنده : دانشمند

                                           نقشه هخامنشيان در زمان اوج قدرت

مقارن سال ۵۵۶ پيش از ميلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوري با شكوهي تشکيل گرديد که تا آن زمان چشم روزگار نظير آن را نديده بود. شالوده‌ارتش ايران نيز در همان وقت به دست تواناي آن شاهنشاه بزرگ ريخته شد و در اثر فداکاري و جان بازي همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بيگانگان محفوظ ماند.

سپاه پياده

بنا به گفته گزنفون، تاريخ‌نگار يوناني، موقعي که کورش بزرگ فرماندهي ارتش پارس را به عهده گرفت، رسته‌ي اصلي ارتش ، پياده بود که بيش‌تر براي رزم از دور بار آمده و به تير و کمان و زوبين و فلاخن مسلح بود. کورش براي ايجاد و تقويت روح جنگاوري، به سي هزار نفر از سربازان پارسي که مطابق اصول تربيت کشور پارس داراي خصايل سپاهيگري برجسته‌ايي بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نيزه و شمشير تبديل كنند و به مبارزه از نزديک و رزم تن به تن خو بگيرند.


 

آن رسته را "پيادگان سنگين اسلحه" مى خواندن و سلاح رسمى ايشان عبارت از يك نيزه بلند و يك يا تبرزين بود كه با دست راست به كار مى بردند و يك سپر كوچك كه از تركه محكم بافته شده بود و شمشير چپ مى گرفتند و به سينه خود هم جوشن مى بستند. ساير افراد پياده به تيروكمان و فلاخه و در دست زوبين مسلح بودند كه در ميدان  رزم به عنوان دسته هاى امدادى به كار مى رفتن  




آنگونه كه از تصاوير و يافته‌هاي باستان ‌شناسي بر مي‌آيد، ابزار جنگي اين دسته از سپاهيان هخامنشي عبارت بود از: نيزه و تير، سپرهاي كوچك و هلالي بافته شده از ني، سپرهاي بيضي شكل داراي يك برآمدگي فلزي در وسط به نام گل سپر كه معمولا تصاوير زيبايي بر آن نقش شده‌اند، سپرهاي بزرگ و مستطيلي، دشنه‌هاي ايراني كه دسته آنها طبق عادت معمول ايرانيان به صورت سر يك جانور ساخته مي‌شد، دشنه‌اي كوتاه به نام «اكيناكه» كه به كمر مي‌‌آويختند، چاقوهايي كه دسته آنها به شكل حيوان‌هايي مانند شير، گاو و بزكوهي ساخته شده بود و كمان كه مشخصه قوميت ايراني بود، به همراه كمان ‌داني كه خاص ايرانيان بود.



سواره نظام

بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستين برخورد با سوارهاي ليدي در نبرد « پتريوم » تشخيص داد که سواران پارس نسبت به سوارهاي مادي و به خصوص سوار نظام معروف ليدي خيلي ضعيف‌اند، به همين جهت تعداد سوارهاي پارسي را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانيد و براي تشويق و ترغيب جوانان به سواري و سوارکاري، مقرر داشت هر کسي که از دولت اسب مي گيرد بايد هميشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداري آن از جان و دل بکوشد و براي سوارکاران خوب امتيازها و جوايزي قائل گرديد که در مسابقه‌ها به آنان اعطاء مي‌شد.
 

ارابه‌هاى داس‌دار

يكي از اختراعات تازه ايرانيان در عصر پرتحرك سده پنجم پيش از ميلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. اين ارابه از هر طرف نيزه و شمشيرهاي تهديدكننده و در مركز چرخ‌ها كاردهاي داس مانندي داشت كه نوك بعضي به طرف پايين و برخي ديگر به طرف بالا خميده بود.
 

اين كاردها هر چيزي را كه بر سر راه اسب‌هاي در حال تاخت قرار مي‌گرفت،‌تكه‌تكه مي‌كرد. در حقيقت ايرانيان پيروزي‌هاي خود را تا پايان سده چهارم پيش از ميلاد مديون اين اختراع‌اند.

بنا به روايت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه هاي جنگي معمول آن دوره را مطابق مرسوم «تروايي‌ها» مي‌ساختند و به کار مي‌انداختند و اين نوع ارابه‌ها بين مادي‌ها و آشوري‌ها و ساير ملت‌هاي آسيايي معمول شده بود. کورش در ضمن آزمايش آن‌ها دستور داد ارابه هاي جديدي بسازند که براي جنگ مناسب‌تر باشد. چرخ‌هاي آن ارابه‌ها را محکم تر و محور آن‌ها را درازتر از ارابه‌هاي قديمي گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخ‌ها و واژگون شدن ارابه‌ها بهتر جلوگيري شود.
 

کرسي راننده‌ي ارابه از چوب خيلي محکم و به صورت برجکي ساخته مي‌شد که بلندي آن فقط تا محاذي آرنج‌هاي راننده مي‌رسيد تا او در راندن اسب‌ها آزاد باشد. در دو انتهاي محور چرخها دو داس آهني به پهناي دو «ارش» رو به پايين و درست در زير آن‌ها دو داس ديگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابه‌ها اين داس‌ها به هر چيزي که برمي‌خوردند از هم مي‌شکافتند.




از ارابه‌هاي جديد در زمان کورش سيصد دستگاه تهيه شد و به فرمان او محل اين ارابه‌ها در آرايش جنگي ، جلو خط اول پياده نظام بود و مأموريت اصلي آن‌ها تاختن بر روي صفوف دشمن و شکافتن آرايش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سير پياده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آساي ارابه‌ها هر گونه مقاومتي را در معبر خود متلاشي مي‌ساخت.

ارابه‌هاي داسدار تا اواخر دوره هخامنشيان در ارتش ايران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » يعني آخرين نبرد داريوش سوم با اسکندر در اردوي ايران دويست ارابه داس‌دار وجود داشته و در اين مورد ديودور مي گويد: « حمله‌ي ارابه هاي داس‌دار بسيار وحشت آور و برش داس‌هاي آن‌ها به اندازه‌ايي تند و تيز بود که افراد پياده مقدوني را به دو نيم مي کرد». به علاوه، در همين نبرد پنجاه فيل جنگي در اردوي داريوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمه‌ي مقدونيان گرديده است و از قرار معلوم استفاده از فيل در جنگ از موقع تسلط ايران به حبشه و آفريقاي شمالي و هندوستان غربي در ارتش ايران معمول شده است.
 

گردونه‌ها

علاوه بر اربه‌هاي داس‌دار، کورش بزرگ به ابتکار خويش دستور داد گردونه‌ها يا برج‌هاي چوبي بلند و چرخداري ساختند که هريک داراي هشت مال بند بود و هشت گاوميش به آن‌ها بسته مي شد؛ هر برجي به چند خانه تقسيم و در آن بيست تن کماندار قرار مي گرفتند.

البته حرکت اين گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاري پشت سر خطوط پياده نظام صف مي کشيدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پياده نظام خودي مجبور به عقب نشيني بشود به محض رسيدن به نزديکي صف اين ارابه‌ها، هم مهاجم ناگهان زير باران تيرکمانداران ارابه‌ها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پياده نظام خودي در پناه ارابه‌ها قادر به خودآرايي شود و بار ديگر" به حمله مبادرت کند.

ارتفاع اين گردونه‌ها به اندازه‌اي بود که کمانداران از بالاي آن‌ها به طور كامل بر دشمن مسلط مي‌شدند و بعضي وقت‌ها نيز فرماندهي براي مشاهده‌ي اوضاع صحنه نبرد به يکي از اين گردونه‌ها سوار مي‌شد و از بالاي آن عمليات طرفين را زير نظر مي گرفت.
 

نيروى دريايى

در زمان داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي به فکر ايجاد نيروي دريايي افتاد و ابتدا از کشتي‌هاي مستعمرات يوناني آسياي صغير و مردم مصر و فينيقيه استفاده كرد. ولي بعد به فرمان شاه در فينيقيه و کاريه و يونيه و سواحل بوسفور کشتي‌هايي ساخته شد که مطابق نوشته‌هاي هردوت از کشتي‌هاي يوناني بزرگتر و سرعت سيرشان بيش‌تر بوده است.

به طور کلي کشتي‌هاي نيروي دريايي هخامنشي بر سه نوع بوده است:

1- کشتي‌هاي «تري روم» که داراي سه رديف پارو زن در سه طبقه بوده و كشتي جنگي محسوب مي شده است.

2- کشتي‌هاي دراز مخصوص حمل و نقل اسب‌ها و سوار نظام.

3- کشتي‌هاي کوچک‌تر براي بارکشي و حمل آذوقه و وسايل اردويي.

ملوانان اين کشتي‌ها اغلب از فنيقي‌ها و يوناني‌ها و يا مصري‌ها بودند، ولي افسران آن‌ها هميشه از بين پارسي‌ها و مادي‌ها انتخاب مي‌شدند. بطوري که از گفته‌ي مورخ مذکور بر مي آيد، بارگيري اين کشتي‌ها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد کشتي‌هاي ايران را در زمان خشايارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.
 

روي اطلاعاتي که مورخين مذکور به ما مي دهند معلوم مي شود که ايراني‌ها به امر دريانوردي آشنايي داشته‌اند، چنان که در زمان داريوش دو گروه اکتشافي از سواحل بحرالجزاير (درياي اژه) به يونان و ايتاليا و از هند به درياي عمان و بحر احمر و از راه نيل به درياي مغرب فرستاده مي شود و در زمان خشايارشا گروهي براي کشف سواحل آفريقا مأمور مي شوند.

در دوران هخامنشيان در بعضي از جنگ‌ها ديده مي شود از قواي مزدور و اجير يوناني هم استفاده مي‌کرده‌اند و همين موضوع بيش‌تر در سستي انضباط و اختلال ارتش آن دوره ايران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگ‌هاي کورش کوچک با اردشير يا جنگ‌هاي داريوش سوم با اسکندر نتايج اين کار به خوبي معلوم شد.



آرايش جنگى

ايرانيان پيش از هر كارزار و پيش از هر اقدامي، ابتدا نقشه جنگي مي‌كشيدند و در انجمني از سران لشكر نقشه را به دقت مورد بررسي قرار مي‌دادند. كاري كه بعدها در سراسر دنيا به اصلي مهم در جنگ‌ها بدل شد.

براي اين که با شيوه‌ي به كارگيري رسته‌هاي مختلف در آن دوره آگاه شويم، آرايش جنگي قواي کورش را در نبرد «تمبره» از روي کتاب گزنفون بررسي مي‌کنيم:

1. در جلوي جبهه يک‌صد ارابه‌ي داسدار در يک خط.

2. در پشت سر ارابه‌ها در خط اول گروه حمله‌اي مرکب از پانزده هزار پياده سنگين اسلحه پارسي با آرايشي به عمق دوازده صف؛ پهلوهاي اين خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسي به عمق چهار صف پوشيده شده بود.

3. زوبين اندازان در خط دوم براي اين که زوبين‌هاي خود را از بالاي سر خط اول به مسافت نزديک پرتاب کنند.

4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تيرهاي خود را از بالاي سر افراد خطوط جلو به مسافت دور مي انداختند.

5. واحدهاي احتياط که عبارت از نصف ديگر پياده نظام سنگين اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.

6. در پشت سر اين خطوط برج‌هاي متحرک يا گردونه‌ها در يک صف قرار داشته و حصار محکم و متيني را تشکيل مي‌دادند.

گزنفون در آرايش جنگي کورش از اسواران «جماز» هم ذکري مي کند که فقط براي رم دادن اسب‌هاي ليدي مورد استفاده بود. به گفته‌ي گزنفون علاوه بر پرچم‌هايي که قسمت‌هاي مختلف هر يک براي خود داشتند، پرچم فرماندهي ايران عبارت از «عقاب زرين» بود که با بال‌هاي افراشته به چوب بلندي نصب کرده بودند. گزنفون اضافه مي کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ايران به همين صورت بوده است.
 

آرايش جنگى

 

 

 



ايرانيان پيش از هر كارزار و پيش از هر اقدامي، ابتدا نقشه جنگي مي‌كشيدند و در انجمني از سران لشكر نقشه را به دقت مورد بررسي قرار مي‌دادند. كاري كه بعدها در سراسر دنيا به اصلي مهم در جنگ‌ها بدل شد.

براي اين که با شيوه‌ي به كارگيري رسته‌هاي مختلف در آن دوره آگاه شويم، آرايش جنگي قواي کورش را در نبرد «تمبره» از روي کتاب گزنفون بررسي مي‌کنيم:

1. در جلوي جبهه يک‌صد ارابه‌ي داسدار در يک خط.

2. در پشت سر ارابه‌ها در خط اول گروه حمله‌اي مرکب از پانزده هزار پياده سنگين اسلحه پارسي با آرايشي به عمق دوازده صف؛ پهلوهاي اين خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسي به عمق چهار صف پوشيده شده بود.

3. زوبين اندازان در خط دوم براي اين که زوبين‌هاي خود را از بالاي سر خط اول به مسافت نزديک پرتاب کنند.

4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تيرهاي خود را از بالاي سر افراد خطوط جلو به مسافت دور مي انداختند.

5. واحدهاي احتياط که عبارت از نصف ديگر پياده نظام سنگين اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.

6. در پشت سر اين خطوط برج‌هاي متحرک يا گردونه‌ها در يک صف قرار داشته و حصار محکم و متيني را تشکيل مي‌دادند.

گزنفون در آرايش جنگي کورش از اسواران «جماز» هم ذکري مي کند که فقط براي رم دادن اسب‌هاي ليدي مورد استفاده بود. به گفته‌ي گزنفون علاوه بر پرچم‌هايي که قسمت‌هاي مختلف هر يک براي خود داشتند، پرچم فرماندهي ايران عبارت از «عقاب زرين» بود که با بال‌هاي افراشته به چوب بلندي نصب کرده بودند. گزنفون اضافه مي کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ايران به همين صورت بوده است.

 

سازمان نوين
تشكيلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشي آنگونه كه از منابع يوناني و نيز كتيبه‌ها و الواح هخامنشي بر مي‌آيد، بسيار سازمان يافته بوده است.
نظام تقسيم ‌بندي اين ارتش ده‌ دهي بوده و به گفته مورخان يوناني، اين تقسيم ‌بندي بسيار بهتر از تقسيم ‌بندي نظاميان يونان بوده است و گويا تا زمان مغول در سپاهيان آسيايي نظيرنداشته است. ده جنگجو يك دسته را زير فرمان دهبد (از واژه دثه پيتي) تشكيل مي‌داد؛ ده دسته يك گروه مي‌شد زير فرمان صدبد (ثته پيتي)؛ ده گروه يك «هنگ» را به سرداري هزاربد (از واژه هزار پيتيش) مي‌ساخت؛ ده هنگ تشكيل يك «لشگر» مي‌داد زير نظر يك بيوربد (بئيورپيتي).
مشابه همين تقسيم‌بندي را امروزه نيز در ارتش مي‌بينيم. اين سازمان ده ‌دهي از راه ايران در سازمان‌هاي يهودي، ارمني، يوناني و حتي آلمان قديم، يعني گوتيك نيز نفوذ يافت.
بالاترين قدرت نظامي هخامنشيان شش لشكر بود كه با «سپاه جاودان» هفت لشكر را تشكيل مي‌دادند و بدين گونه تعداد كل لشكر‌ها به عدد مقدس هفت مي‌رسيد.
مورخين يوناني براين عقيده هستند که در زمان داريوش اول ارتش ايران سازمان نويني پيدا کرد و پادگان‌هاي ثابتي در پايتخت‌هاي مختلف و مركزهاي کشورهاي تابع ايران و قلعه‌هاي مرزي ايجاد شد. داريوش بزرگ ضمن اصلاحاتي در سازمان کشوري ايران از لحاظ سازمان لشکري و گسترش نيروهاي انتظامي ، مملکت خود را به پنج منطقه‌ي نظامي تقسيم و فرماندهي هر منطقه‌ايي را به يک سپهسالار تفويض نمود.
در پايتخت اصلي ايران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصي مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پياده از بزرگ‌زادگان پارسي و مادي و شوشي تشکيل يافته بود که از حيث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از يک نيزه بلند، يک کمان دراز و يک ترکش پر از تير بود که در مواقع تشريفات، به نوک نيزه‌هاي بلند سربازان يک گلوله زرين يا سيمين نصب مي شد.
داريوش سپاه مخصوص ديگري تشکيل داد که عده‌ي افراد آن به ده هزار نفر مي رسيد و به ده هنگ تقسيم مي شد. اين عده را «سپاه جاويدان» مي‌خواندند، زيرا هيچ گاه از تعداد آن کاسته نمي شد و به جاي کساني که مي‌مردند يا در جنگ کشته مي‌شدند، بي‌درنگ کسان ديگري را مي‌گماشتند. افراد اين سپاه همگي رزم آزموده ودلير و چالاک و در تيراندازي و سواري سرآمد ديگران بودند.

نظرتون رو بگید




 

جمعه 24 تير 1390برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : دانشمند

 

چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : دانشمند

امیدوارم با اینا حال کنید

نام کامل و واقعی افراد معروف و سرشناس


آیا تا به حال به این فکر کرده اید که نام واقعی یا نام کامل افراد سرشناس

چیست !؟ در این قسمت نام چند تن از افراد مشهور ایران و جهان را

که اکثرا ما آنها را با نام خلاصه و یا لقبشان میشناسیم آماده کردیم

کمال الملک —–> محمد غفاری
مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی
امیر کبیر —–> تقی فراهانی
ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی
م. امید —–> مهدی اخوان ثالث
شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی
حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی
چارلی چاپلین —–> سِر چارلز اسپنسر چاپلین
پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی
صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی
سلمان فارسی —–> روزبه
ستارخان —–> ستار قره‌داغی
میرداماد —–> میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی
باقرخان —–> باقر تبریزی
نسیم شمال —–> سید اشرف‌الدین گیلانی
جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده
بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویه‏ای
چه گوارا —–> ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله
عزیز نسین —–> مَحمَت نُصرَت
آتا تورک —–> مصطفی کمال پاشا
ولتر —–> فرانسوا ماری آروئ
بودا —–> سیدارتا گوتما
بیل کلینتون —–> ویلیام جفرسون بلایت سوم
سیمون بولیوار —–> سیمون لوسی ارنستین ماری
پله —–> ادسون آرانتس دوناسیمنتو
نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری
افلاطون —–> آریستو کلس
گلاب آدینه —–> گلاب مستعان
شیرین بینا —–> شیرین صدق گویا
مادر ترزا —–> آگنس گوک بژازین
بزرگ علوی —–> مجتبی علوی
نادره —–> حمیده خیر آبادی
تیتو —–> جوزپ بروز
ثریا قاسمی —–> مولود ملاقاسم
جان وین —–> ماریون موریسون
ایرج راد —–> اکبر حسنی راد
سیروس گرجستانی —–> علی اکبر محمدزاده گرجستانی
استالین —–> یوسف ویساریونوویچ ژوگاشویلی
سولات سار —–> پل پوت
فروزان —–> پروین خیر بخش
گوهر مراد —–> غلامحسین ساعدی
ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی
م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد
ملکه الیزابت —–> الیزابت الکساندرا مری ویندسور
ایرج —–> حسین خواجه امیری
پرویز یاحقی —–> پرویز صدیقی پارسی
ابوعمار —–> یاسر عرفات
ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف
ملک الشعرا —–> محمدتقی بهار
آریل شارون —–> آریل ساموئل مشرایبر
عبدالکریم سروش —–> حسین حاج فرج الله دبّاغ
کیتارو —–> ماسانورى تاکاهاشى
تروتسکی —–> لو داویدوویچ برونشتاین
 

چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:فال ,طالع بینی ,پیشگویی, :: 22:18 ::  نويسنده : دانشمند

خدایی اینو بخونید بعد بریدسراغ پیشگویی و... اینجور چرت وپرت ها
 

اولين پيشگو فردی فرانسوی بود که به فال و پيشگويی اصلا" اعتقادي نداشت!

 اولين كسي كه به فكر مسئله پيشگويي براي افراد بشر را در يك چهارچوب قرار دادي و تعيين شده مورد بررسي قرار دهد و اگر هم نه تعيين شده مورد بررسي قرار دهد صددرصد علمي و منطقي ، اما به هر حال يك فرمول قابل قبول براي اين پديدة مورد علاقة بشر كشف كند « ميشل گوگولن » فرانسوي بود و شرح كارش در سال 1930 ميلادي بود . او ابتدا به مسئله فال و پيشگويي اصلا" اعتقادي نداشت . اما بعد از چند سال مطالعه در نظر خود نسبت به فال و فال بيني تجديد نظر كرد . ديگر آن را يك « دكان براي فريب ساده لوحان » نمي دانست بلكه آن را يك « شوخي » و بعد « سرگرمي » ناميد . بعدها او معتقد به اين شد كه نيروهاي ديگري نيز در جهان وجود دارند كه مي توانند در سرنوشت اشخاص در سراسر جهان تأثير مثبت يا منفي داشته باشند و يكي از اين نيروها تأثير ستارگان در سرنوشت بشر است . يكي از موافقان و طرفداران نظرية تأثير اجرام آسماني بر سرنوشت و كرانبي افراد بشر از مردم سوئيس به نام دكتر روژه فرانگين بود . كه خود طي چند مقالة مستدل مبتني بر اطلاعات متقنن تاريخي سابقة توسل افراد بشر را به فال به 1800 سال قبل از ميلاد مسيح « نزديك به شش هزار سال قبل » رسانده و در ابتداي تاريخچة خود اين نكته را ذكر كرده است كه علم نجوم نيز مثل همه شاخه هاي دانش اصلي مثل شيمي و طب و رياضيات با انواع خرافات و اسطوره هاي آميخته و ممزوج شده است .


علم ستاره شناسي در ميان تمدن هاي باستاني (اكد ، سومر ، بابل ، آشور ) و بعد در ايران و ساير تمدن هاي غرب آسيا كه به تمدن بين النهرين معروف است بيشتر از دو جنبه رواج داشت وبه خاطر اعتقادي كه مردم چه از طبقة عوام و چه خواص به پيش گوئي و « فال » داشتند اين علم بيش از ساير علوم متداول حتي رياضيات پيشرفت داشت . دو جنبة تصميم علم نجوم يكي جنبة علمي و محاسباتي آن براي گشودن تدريجي اسرار آسمان و كائنات بود كه اين جنبه تا زمان حاضر نيز ادامه يافته است ولي جنبة دوم آن ، همان پيش گوئي و پيش بيني آينده افراد بشر و تأثير اوضاع كواكب بر زندگي روزمره افراد بشر بود . با وجود همه اختلافات و منازعات ميان « منكران » و « معتقدان » يك را ه باريك ايجاد تفاهم ميان دو گروه وجود دارد و آن هم اين است كه اغلب دانشمندان و مخصوصا" ستاره شناسان كه مراتب علمي آنان مورد قبول هر دو گروه است روي اين نكته توفق نظر دارند . آن اين است كه ( كره زمين ما ، تحت تأثير اجرام سحاوس قرار دارد ) و بعد اين طور نتيجه مي گيرند كه وقتي اجرام سحاوس كه مواد طبيعي كه از مجموعة آنها كره زمين به وجود آمده است پس بر افراد بشري كه جزئي از موجودات همين ( كره تأثير پذير ) مي باشند مي تواند تأثير بگذارند يعني اين كه حال و آيندة ما بسه به گردش سيارات و اوضاع چرخ فلك است. در زمينه فال و فال بيني تا به حال كتابهاي مفصل و متعددي به رشته تحرير در آمده است از جمله اين كتب ، كتاب « فوق طبيعت » نوشته ليال و استون است . حال اين سؤال مطرح است كه به راستي كساني كه به فال اعتقاد دارند از فالگير چه مي خواهند ؟ اين افراد چه مسايلي دارند كه عقل سالم و علم سالم قادر به درك و حل آن مسايل نيست ؟ چرا كمكي را كه مي توانند از روانكاواني ، روانشناسان ، پزشكان ، اشخاص مجرب و كار آزموده براي گشايش گره هاي مختلف زندگي شان دريافت كنند ناديده مي گيرند و پول و وقت و انرژي خودشان را در اتاق هاي كوچك يا بزرگ ، محقر يا مجلل مدعيان پيش گويي و فال بيني به هدر مي دهند ؟


نكته شگفت آور اين است كه تعداد مبتدايان به فال در تمام روز به روز در حال از ياد و افزايش است و آنچه باعث تأسف بيشتر است اين است كه نه تنها افراد عادي و بي سواد و كم سواد بلكه افرادي از طبقات روسنفكري اجتماع نيز به اين خرافات اعتقاد دارند و اين كاملا" طبيعي است كه كسي كه به فالگير مراجعه مي كند به طور حتم دردي و مشكلي و نيازي دارد والا افرادي كه به طور طبيعي زندگي مي كنند و مشكلي ندارند كاري با سركتاب و رمال ، اسطورات يا ورق و تفاله چاي و قهوه ندارد . داشتن همين « درد » فالگير زرنگ و فرصت طلب را مطمئن مي كند كه مشتري پرو پا قرص ديگري به تعداد مراجعان هر روزه و هر شب، او اضافه شده .


يكي از مهمترين « و شايد هم تنها » علل توجه عمومي به جماعت فالگيرها و فال بين ها اين است كه بشر از آيندة خودش خبر ندارد و چون خبر ندارد به اين جهت مي ترسد و ترس ناشي از عدم تأمين آينده ، آن طور كه مورد انتظار و آرزوهاست كه سبب مي شود كساني پيدا شوند كه مدعي شوند كه به گونه هاي مختلف با عالم غيب ارتباط دارند و با ارواح ارتباط دارند آينده را پيش بيني مي كنند و از گذشته و حال خبر دارند . اگر قبول داشته باشيم كه بشر به اميد و آرزو زنده است و اين نكته را نيز « مد » نظر داشته باشيم كه آرزوهاي بشر ي پايان ناپذير است خيلي خوب و آسان مي توانيم به اين نكته پي ببريم كه چرا بشر از آينده مي ترسد .

لطفا نظرتون رو در این باره بگید
 

پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : دانشمند

 

مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که

 مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢
۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و

هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با

لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با

لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند

و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن

باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای

پسرتان پزشک مراجعه نمی‌کنید؟

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم.

امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند !!!

 

پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:کوروش ,کبیر ,هخامنشیان,کوروش کبیر , :: 16:24 ::  نويسنده : دانشمند

به یاد داشته باش...

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان

باش..

اگر شریف و  درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا

ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره

میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...

" کورش کبیر "

 

جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 14:7 ::  نويسنده : دانشمند

 

 

فرزاد ناظم  (شرکت یاهو)

  پروفسور علی جوان (کاشف لیزر هلیمی)

  امید کردستانی  (گوگل)

  پیر امیدیار   (ای‌بِی e-bay)

  پروفسور لطفی‌زاده (استاد دانشگاه آمريكا و پدر منطق فازی)

  ماریا خرسند (رئیس شرکت اریکسون)

وحید تارخ (مخترع کدهای فضا-زمان در مخابرات)

آندره آغاسی (قهرمان تنیس)

حسین اسلامبلچی(رئيس شرکت مخابرات آمریکا AT&T)

  بیژن داوری (معاون ارشد شرکت آی‌بی‌ام)

انوشه انصاری (رئیس موسسه فناوری تل‌کام و حامی مالی جایزه انصاری)

  فیروز نادری (مدیر پروژهٔ مریخ‌نورد ناسا)

 

محمد جمشیدی (استاد دانشگاه و عضو همکار در برخی از پروژه‌های ناسا)

  آزیتا ولی‌نیا (استاد فیزیک دانشگاه در آمریکا و عضو پژوهشگران ناسا)

  آزاده تبازاده (دانشمند ایستگاه فضایی ناسا)

کریستین امان‌پور (رئیس بخش خبری سی‌ان‌ان در آمریکا)

  شهره آغداشلو (بازیگر)

فریار شیرزاد (معاون وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید)

کتیا فلک‌شاهی (مدیر شرکت NEA)

  بيژن پاكزاد (بزگترين سازندهٔ عطر و طراح لباس جهان)

  آسیه نامدار (گوینده اخبار در سی‌ان‌ان)

  محسن معظمی (معاون ارشد شرکت سیسکو سیستم)

  رودی بختیار (از مجریان خبری در سی‌ان‌ان)

پروفسور عبدالحسن آستانه اصل (استاد دانشگاه برکلی،کالیفرنیا،آمريكا و

   محققچگونگی ریزش برجهای دوقلو در حادثه ۱۱ سپتامبر)

 

چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:, :: 14:27 ::  نويسنده : دانشمند

دکتر علی شریعتی

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

 ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم، تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم

 دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

 

1ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

 من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….

انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از فهمیدنتو میترسند

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

----------------------------------

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی

----------------------------------

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد

----------------------------------

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

----------------------------------

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

...!

----------------------------------

از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید

----------------------------------

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد

----------------------------------

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم

----------------------------------

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
آدمی را همواره در پی گم شده اش،
ملتهبانه به هر سو می کشاند

----------------------------------

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد

جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : دانشمند
یادمان باشد
 
 

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید

 

 هیچکس عصبانی نیست

 

 هیچکس سوار بر اسب نیست

 

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

 

 در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر

 

 برهنه وجود ندارد.

 

 “این ادب اصیلمان است:نجابت - قدرت- احترام-

 

مهربانی- خوشرویی

 

با تشکر از وبلاگ باستان شناسی ایران به عنوان منبع این مطلب

جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : دانشمند

tgxbz4iseoqbaut83v87.jpg 

آجر لعاب دار - کاخ داریوش در شوش (از زبان داریوش؛ هاید ماری کخ)

جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : دانشمند

 حکایت دروغ مصلحت آمیز و راست فتنه انگیز(در عبرت پادشاهان)

در یكى از جنگها، عده اى را اسیر كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یكى از اسیران را اعدام كنند. اسیر كه از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

 

وقت ضرورت چو نماند گریز

دسـت بگــیرد سـر شمـشیر تیز

 

ملک پرسید: این اسیر چه مى گوید؟

یكى از وزیران نیک محضر گفت : ای خداوند همی گوید:

والكاظمین الغیظ و العافین عن الناس

ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود گفت : ابنای جنس مارا نشاید در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی ازین سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی.  چنانكه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز

 

هر كه شاه آن كند كه او گوید

حـیف باشـد كه جـز نكو گوید

 

و بر پیشانى ایوان كاخ فریدون شاه ، نبشته بود:

 

جـــهان اى بــرادر نمــــاند بــه كـــس

دل انـــــدر جــــهان آفــرین بند و بس

مكــن تكــیه بر مـلــك دنـــیا و پشـــت

كه بسیار كس چون تو پرورد و كشت

چــو آهــنگ رفــتن كـــند جــان پــاك

چـه بر تخـت مردن چه بر روى خاك

جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : دانشمند

منشور کورش هخامنشی

کوروش ( سیروس در انگلیـسی، و کوروس در یونانی ) در تاریخ یکی از چهرهای شاخص شناخته شده است.  موفـقـیت او در شکل گیری امپراطوری هخامنشی، نـتـیجه و آمیزه ای از هوشیاری و مهارتهای او در دیـپـلماسی و نظامی گری؛ و همچـنـین خلق و خوی او و داشتن دانایی  و درایت کامل او از کشور بود.  ایرانـیان او را " پدر " ؛ و یونانـیان، با آنکه کوروش کشور آنها را گرفته بود، او را مانند یک مرد قانونگذار و قانون نگر می دیدند؛ و یهودیان به او مانند یک روحانی مقدس احترام می گذاشتـند.

 

کوروش در سال 530 قبل از میلاد در جنگی که در شمال شرقی امپراطوری اش داشت، کشته شد.  گزنـفون در نوشته های خود گفته : " او توانایی توسعـه دادن از ترس از خود را در قسمتی از دنـیا داشت، که همه را متحـیر بکند، و هیچ کسی کاری که به زیان و ضرر او باشد انجام نمی دهد. تمام خواسته های مردم را که انگار به او الهام شده بود انجام می داد و هر کسی آرزو داشت که در امپراطوری او زندگی کند ".  

افسانه تولد و بزرگ شدن کوروش کبـیـر

هرودوت، تاریخ نگار قرن چهارم قبل از میلاد، بهترین کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـیـه افسانه های دیگر توصیف کرده است.  از نظر او آستیاگ، پدربزرگ مادری او بود؛ که شبی در خواب می بـیـند که دخترش ماندانا، بمقـدار خیلی زیادی آب تولید می کند که تمام شهر و امپراطوری آن را فرا می گیرد.  موقعـی که مرد مقدس ( مغ - روحانی زرتشتی ) از خواب او مطلع می شود، به او از پـیامد آن اخطار می کند. 

بـنابراین، آستیاگ، پدر ماندانا، دخترش را به یک پارسی به نام کمبودجیه که یک اصیل زاده پارسی بود داد و گفت که او از یک ماد خیلی کمتر است و نمی تواند خطری داشته باشد.  کمتر از یک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجیـه نگذشته بود که آستیاگ، دوباره خوابی می بـیـند، که یک درخت مو از شکم دخترش ماندانا می روید که تمام آسیا را فرا گرفته است.  مجوسان سریعـاً یک فال بد را پـیش بـیـنی میکنـند و به او می گویـند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت.  پادشاه دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـی که پسرش را بدنـیا نیاورده است تحت نظر شدید امنـیتی می گیرد.  بعـد از بدنیا آمدن بچه، چند نفر از اطرافیان شاه به یک نجیـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته باید این بچه تازه بدنیا آمده را برده و از بـیـن ببری و نگران چـیزی نباش. اما هارپاگوس تصمیم گرفت که خودش بچه را از بـین نبرد. 

بجای آن، او یک چوپان سلطـنـتی را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و باید این بچه را از بـیـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر این کار را نکند به کیفر و مجازات خواهد رسید.  اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او یک پسر زائید که مرده بود و وقـتی که چوپان به خانه آمد و زنش بچه را دید او را راضی کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجای آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگویـند که او همان بچه است. 

کوروش بزودی یک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و همیشه دوستانش را از قدرت رهبری که داشت تحت الشعـاع قرار می داد.  یک روز موقع بازی با دیگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند.  او بـیدرنگ و سریع این نـقش را قـبول کرد، و پسر یک از بزرگان ماد را که نمیخواست از او دستور بگیرد مجازات کرد.  پدر بچه مجازات شده به آستـیاگ شکایت کرد و همه چـیـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـیه بکند.  موقعـی که آستـیاگ از او پرسید که چرا این گونه وحشـیانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش یک پادشاه را بازی می کرد و باید کسی را که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـیه کند.  آستیاگ سریعـا متوجه شد که این سخنان یک بچه چوپان نـیـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است.  بعـدا آن داستان بوسیله چوپان، اگر چه به بـیـمیلی و اکراه اما تاًیـیـد شد.  به همین خاطر آسـتـیاگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـیه کرد و بدن پسرش را غـذای سلطـنـتی درست کرد. بنا بر نظر مجوسیان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـیـش والدین واقـعی خود برگردد. 

هارپاگوس با خود عـهد کرد که انـتـقام مرگ پسرش را با تـشویـق کردن کوروش، با به تصرف درآوردن تخت پدر بزرگش بگیرد.  هرودوت تشریح می کند که هارپاگوس نـقـشه خود را بر روی یک کاغـذ کشیـد و در شکم یک خرگوش صحرایی تازه شکار شده گذاشت.  سپس شکم خرگوش صحرایی را دوخته و آن را به یکی از ندیمان خاص خود داد، و او را بصورت یک شکارچی راهی پارس شد و آن خرگوش را به کوروش داده و گفت که باید شکمش را باز کند. او  بعـد از خواندن نامه هارپاگوس، بفکر گرفتن قدرت از آستیاگ شد.  موقـعی که نـقـشه او به مراحل حساس خود رسید، قبایل پارسی را تـشویـق کرد که طـرفدار او باشـند تا بـتوانند که یوغ بندگی آستیاگ و ماد را از گردن خود به در افکنند.  کوروش موفـق شد که پدربزرگ خود، آستیاگ را سرنگون کند و فرمانروای ماد و پارس شود.  

چگونگی تولد کوروش که بوسیله هردودت به زیـبایی و جذابـیت کامل گفـته شده و به واقعـیت برطبق شواهد بسیار نزدیک است، هنوز منـبع قابل اطمیـنانی برای خیلی ها است. 

شرح تاریخی

پایـه گذار حکومت سلطـنـتی هخامنـشی شخصی بود به نام " هخامنش "، پرنس قـبایل پاسارگاد که پایـتخـتـش هم به نام او اسم گرفت، که ویرانه های آن هنوز هم وجود دارد و نشانگر دوره کوروش بزرگ است.  هیچ کس بطـور کامل نمی تواند بگوید که هخامنشیان بعـد از کدام سلسله اسم گرفته شد.  اما این حقـیـقـت که حافظه او که باید احترام زیادی به آن گذاشت، قبایل پارسی را بصورت یک ملت درآورد قـبل از آنکه در گذر تاریخ از بـیـن بروند.  پسر او " تیـس پس " از موقـعـیـت بی دفاعی ایلام استفاده کرده و آنجا را تصرف کرد و " آشور بانـیال " را از تخت بزیر کشید.  و لقب پادشاه، پادشاه انشان، را بر روی خود گذاشت.  بمجرد مرگ او یکی از پسرانش در " انشان " موفـق شد و بـقـیه در پارس.  

همانطور که در جدول بالا نشان داده شد این طبـقه بـندی از دو خط بالا شروع شده و مرجع آن کتـیـبه داریوش در بـیـستون است : 

" هشت پادشاه از نـژاد من قبل از من بوده اند، و من نهمیـن پادشاه هستم و تمام ما در این دو خط همگی پادشاه بوده ایم  ". 

کوروش که از نوادگان پادشاهان گذشته است، در واقع باید کوروش دوم نام گیرد که اسم بـعـد از پـدر بزرگ خود برده است.  او بخودش به چشم یک پادشاه انشان نگاه  می کند و خودش را متعـلق به فرمانروایان فارسی می داند، اما کوروش از طرف مادری هم به درجه پادشاهان می رسید چونکه مادرش دختر آستیاک آخرین پادشاه هخامنشی بود. 

مطابق با گفته هرودوت، آخرین، آخرین فرمانروای ماد، آستیاک ( سلطنت از سال 585 - 550 قبل از میلاد ) در تاریخ 549 قبل از میلاد از کوروش شکست خورد و اکباتان پایتخت او در سال 550 قبل از میلاد فتح شد. 

تاریخه " نابونیداس " داستانی را تعـریف می کند که بدین شرح است :  

سپاهی که او برای جنگـیدن با کوروش جمع کرده بود به تاخت بسوی او می رفـتـند.  برای آستـیاگ رفـتن بسوی کوروش برای جنگ با سپاهش مانند این بود که،   چونکه سپاه آستیاگ از او متـنـفر بودند و می خواستـند که طغـیان کنند،   سپاه خود را برای اوببرد.  کوروش شهر اکباتان را با تمام طلا و نقره و تمام چیزهایش گرفت.  

بدین گونه کوروش فرمانروای ماد و پارس شد.  ما هـنوز هم مطمـعـاً نـیستـیم که کوروش کی بر تخت سلطـنت پارس نـشست.  ممکن است بعـد از فـتح اکباتان از او خواسته شده باشد که بر تخت سلطـنت پارس هم تکیه کند.   

چند سال بعـد، کروسیـوس، پادشاه لیدی ( ترکیه کنونی ) ( که بسیار ثروتمند بود ) تصـمیم گرفت که از موقعـیت پـیش آمده در ایران استفاده کرده و با عـوض شدن رژیم در ایران به آنجا حمله کرده و سرزمیـنهایی را گرفته و قلمرو خودش کند.  او از رود " هالیس " که در گذشته مرز بـیـن کشور لیدی و ماد بود گذشت و وارد ایران شد.  کوروش بعـد از پی بردن به این موضوع شتابان بسوی باختر(غرب) رفـته و بعـد از مواجه شدن با نـیروی کروسیوس آنها را بزور بـیرون رانده و آنها به " ساردیس " پایتخت لیدی مراجعـت کردند.  کروسیوس بقدری شتابزده عـقب نـشینی کرد که فکر نمیکرد سپاه ایران را پشت سر دارد، و فکر می کرد که شهرهای کوچک می تواند جلوی او را بگیرد.  او احمقانه فکر می کرد که زمستان نزدیک است و کوروش که خیلی از شهر و خانه اش دور است، نمی تواند که او را تعـقیب کند.  اما کوروش او را تعـقـیب کرد و در جنگی تاریخی در 546 قبل از میلاد در دشتهای باز " هرموس " سپاه لیدی را شکست داد.  نیرنگی که کوروش به سپاه لیدی زد این بود که مقـداری شتر در قلب سپاه خود جای داد و از آنجایی که اسب از بوی شتر نفرت و هراس زیادی دارد، عملاً سوارنظام نـتوانست کاری از پـیش ببرد و کوروش فاتح این نبرد شد. 

بعـد از آن شکست، کروسیوس به پایتخت " تسخیر ناپذیرش" ساردیس مراجعـت کرد و منـتـظر متحدیـنش شد که هر چه زودتر به کمک او بروند.  در اینجا هرودوت نحوه دستگیری او را توضیح می دهد.  

 "بعـد از گذشت 14 روز از محاصره، کوروش گفت به اولین کسی که وارد لیدی شود جایزه هنگفتی را می دهد. روزی یک سرباز مردیان (که در بعـضی تواریخ از او به اسم رستم نام برده شده است،  رجوع شود به " سرزمین جاوید "، جلد اول، ترجمه ذبـیح الله منصوری) دید که چگونه یک نفر سرباز مستـقر در پادگان شهر برای آوردن کلاه خود که به پائـین افتاده بود، از صخره که دور از دسترس نگهبانان دیگر بود پائـین آمد و کلاه خود را برداشت و دوباره مراجعـت کرد.  او آن راه را نشان کرد و با چند نفر از دوستانش آن پادگاه را غـافلگیر کرده و دروازه شهر را بر روی سپاه ایران گشود ".

کراسیوس بصورت یک زندانی به پارس منـتـقـل شد، اما متعـاقـباً بصورت یک اصیل زاده در بارگاه خودش زندگی می کرد.  برای کوروش که زندگی آستـیاگ را به او بخشیده بود، از بـیـن بردن کراسیوس محال بنظر می رسید.  کراسیوس و بقیه خاندان او جزو اولین خارجیانی، مخصوصا یونانیان، بودند که در خدمت خانواده سلطـنـتی درآمدند، و این برای ایرانیان بسیار خوب و کاربرد عملی و فرهنگی داشت.   

کوروش، هارپاگوس که یکی از افسران ارشدش بود را برای محکم کردن موقعـیت کشور پارس گذاشت، و بصورت کوتاهی بعـد از آن "لیسیا"،  "کاریا" و حتی شهرهای یونانی آسیای صغـیر هم جزو امپراطوری کوروش درآمدند.  در حقـیـقـت اولین برخورد ایرانیان با یونانیان که منجر به مقاومت کمی شد، از آنجا شروع شد که تجار یونانی می خواستـند که تجارت خود را بسط دهند.  قبل از این بـیـشترین مبادله کالا در داخل امپراطوری و مناطـقی بود که به تازگی جزو قـلمرو امپراطـوری درآمده بود.   

در همین موقع بود که کوروش در پاسارگاد( که در زبان ایرانی به معـنی زیست گاه است )  پایـتختی که فراخور خودش و امپراطوری باشد، بنا کرد. 

در سال 540 قبل از میلاد کوروش متوجه بابل شد.  نبوکد که با حیله و نیرنگ بر تخت سلطـنت بابل نشسته بود، موفـق نشد که از بابل نگهداری کند، و نـتوانست که هیچگونه همبستگی داخلی و خارجی برای بابل درست کند و بابل را به همان صورت به پسرش " بل شازار " داد.  بـیشتر از تمام اینها که مردم بابل را از دست نبوکد ناراضی کرده بود و آنها را تحریک می کرد، دین مسخره و زوری نبوکد بود که مردم نمی توانستـند قبول کنند و کوروش هم از همین اختلاف و تـفرقه میان حکومت و مردم استـفاده کرد.  در حقـیـقـت پرنس " بل شازار " از فریب خوردگی مردم استفاده می کرد؛ هرودوت و گزنفون شهامت و جرات او را در فن لشگر کشی شرح می دهند :  "در موقعی که بل شازار در حال جشن خیلی بزرگی بود، ایرانیان مسیر رودخانه فرات را که از وسط بابل می گذشت عـوض کردند. و یک شب که مردم بابل در حال شادی کردن دینی بودند، سپاه ایران از مسیر رودخانه وارد شهر شدند ".  گزنفون می نویـسد که "  ساکنـین آن منطقه مرکزی، خیلی بعـد از اینکه بخش بـیرونی شهر گرفته شد، متوجه تغـیـیر نشدند و همینطـور به عـیاشی کردن ادامه دادند تا اینکه تمام شهر بطـور کامل تصرف شد ".  

بهر جهت ما هیـچگونه دلیلی را نمی توانـیم بـیاوریم که این داستان را رد کند.  ولی حقـیـقـت امر این است که نـیروی دفاعـی بابل بخاطر شورشی که در داخل شده بود ضـعـیف بود و نمی توانست هنچگونه دفاعی بکند.  

بابل بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم کوروش شد، بدون آنکه حتی کسی به فکر جنگیدن باشد؛ و این یکی از نادرترین جنگهای تاریخ است که باید گفت که گرفـتـن بابل بصـورت غـافـلگیرانه بود.  کوروش با آوردن خدای بزرگ و قدیمی بابل " مردوک " که خدای خدایان بابل بود و کوتاه کردن دست مبـلغـین که خود را هم طراز با شاه می دانستـند، بابل را هم جزو امپراطوری خود کرد.   

کوروش اکنون فرمانروای بزرگـترین منطـقه، که از دریای مدیـترانه تا به شرق ایران و از شمال از دریای سیاه  تا به مرزهای عـربی ادامه داشت، بود.  تمام این ها از روی لوحه کوروش که به " استوانه کوروش " ( در موزه انگلستان ) معـروف است و مانـند یک بشکه است که روی آن با خط میخی حکایت گرفتن بابل حکاکی شده است، و کوروش خودش را در آن فرمانروای دنـیا می خواند.  کوروش همچنـین بازگو می کند که چطـور مردمی را که بصورت برده در بابل بودند به سرزمیـنهای خود برگردانده و همیـنطـور تمام تصاویر را به معـابد بازگردانده است.  در این لوح از یهودیان نامی برده نشده است، اما بطـور مشخص در کتاب " ازرا" ( 3 - 1  ،1 ) گفته شده که تمام اسیرانی که بوسیله نبوکد نصر گرفتار شده بودند به کشور خود اورشلیم مراجعـت کرده و معـبد خود را از نو بنا کردند.  این سندی است از عـقـیده و ایمان کوروش که همیـشه به آن ممارست میکرد و می خواست که صلح و صفا را به زندگی مردم بـیاورد و این خوش باش  و درودی است که در اولین فصل حقوق بشر آمده است. با این که قسمتی از لوحه کوروش کبـیر بر اثر مرور زمان از بـیـن رفته است اما قسمت اعظم آن مانده و ترجمه شده است.   

ای، مرد، بدان هر که هستی و از هر جا آمده ای، من کوروش، کسی هستم که امپراطـوری را برای ایرانـیان آوردم. پس هـیـچـوقـت به این مقبره من و این خاکی که من را در خود جای داده غـبطه نخور .

جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : دانشمند

در حکایت نام و ننگ

 
یكى از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را در عالم خواب دید كه جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر می کرد. سایر حکما از تاویل این فرو ماندند مگر درویشی که بجای آورد و گفت : هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
 
بــس نامـــــور به زیــر زمــین دفن كرده اند
كز هستیش به روى زمین یك نشان نماند
وان پیـر لاشه را كــــه نمـــــــودند زیر خاك
خاكـــش چنان بخـــورد كزو استخوان نماند
زنده است نام فـــــــرخ نوشیـــروان به خیر
گرچه بسى گذشت كه نوشیــــروان نماند
خیرى كن اى فلان و غنیمت شـــــمار عمر
زان پیشتر كه بانگ بر آید فــــــــــلان نماند
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان 20pmبزرگ ترین وبلاگی که توش همه چیز هست از شیر مرغ تا جون ادمیزادو آدرس eq.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 45734
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1

lvc ugl